Friday 1 April 2011

رضا پهلوی ارائۀ قابلیت ها، از طریق آزادی، دموکراسی و حقوق بشر

سمپزیوم میلتون اس. آیزنهاور
دانشگاه جان هاپکینز
Reza Pahlavi 
خانم ها و آقایان عصربخیر.
از اینکه امشب با شما در اینجا هستم و این فرصت را دارم که سمپزیوم میلتون اس. آیزنهاور را مورد خطاب قرار دهم بسیار خوشوقتم. می خواهم از محمد السعید، دنیل کالدرون و نیکی اکرمن برای خوشآمد گفتن به اینجانب برای سخنرانی امشب تشکر ویژه کنم.

کانون سلسله نشست های امسال، اهمیت ویژه ای برای من و هم میهنانم در ایران دارد. همان گونه که این نشست ها نیز نشان می دهند، فناوری و ارتباطات امکان تعاملات تازه را فراهم می کند؛ و همان گونه که شما نیز اشاره کردید جوانان مترقی امروز چه تاثیری بر حرکت های سیاسی گذاشته اند- امروز جوانان ایران با استفادۀ عملی ازاین ابزارها،  نارضایتی خود را ابراز داشته و رژیم را در جهت تغییر وادار کرده اند.

امشب ما اینجا هستیم تا از آرمان میلیون ها ایرانی بگوییم که همانا تحقق آزادی، دموکراسی و حقوق بشر است. این مسئله ابعاد حماسی دارد، اما باتوجه به وقت کوتاه گردهمایی امشب، می خواهم به جای امتیازات بارز آرمان جمعی خود برای رسیدن به این هدف، افکار وعقاید خود دربارۀ راه و مسیر حرکت را مطرح کنم.

اما پیش از آنکه از آیندۀ مردم خود بگویم، می خواهم با شما مروری کوتاه بر بخشی از تاریخچۀ غم انگیز اخیر آن داشته باشم.

تغییرات ویرانگری که رژیم مذهبی در طی سی سال گذشته در کشور من و منطقه ایجاد کرد، بی درنگ انجام شد و با استقرار رژیم انقلابی در ایران بی ثباتی در منطقه شکل گرفت و آماده شد برای انجام ماموریت اولیۀ خود که صدور تعبیر خاصی از قوانین اسلامی و انقلاب ورای مرزهای خود با هدف قرار دادن خاورمیانه در مرحلۀ نخست بود.

تحریکات رژیم روحانی، کینه جوی ایران، صدام حسین، را قادر ساخت با استفاده از هرج و مرج روزهای اولیۀ انقلاب به ایران حمله کند و در سپتامبر سال ۱۹۸۰ به مناطق ارزشمند استراتژیک درون ایران تجاوز نماید. این حمله به جنگ طولانی و فجیع هشت ساله ای  منجر شد که  تلفات سنگینی برای طرفین و میلیون ها مجروح و معلول و آواره به سبب ویرانی شهرها و دهات را بهمراه داشت.

در شرق ایران، جمهوری شوروی سابق فرصت یافت تا به همسایۀ ما افغانستان حمله و آن کشور را تصرف کند. این نیز به یک دهه درگیری خونبار و از دست دادن بی حد و حصر جان برادران افغان ما، ویرانی شهرها و اقتصاد آنان، و همزمان با آن، ظهور طالبان، پیدایش القاعده، و نهایتا به فاجعۀ یازده سپتامبر در ایالات متحد امریکا انجامید.

آیت اله روح اله خمینی و رژیم روحانی ایران از همان نخستین روزهای آغازین، اقدام به مبارزه طلبیدن و بدنام ساختن غرب کردند. خمینی در داخل ایران شروع به خنثی سازی آنچه "مسموم سازی غربی" جامعۀ مدرن ایران دهۀ ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ می نامید، کرد. بیرون از مرزهای ایران، خمینی سرود "ضدامپریالیستی" در منطقه ترویج داد. این هدف ساده ای بود: فشار آوردن بر امریکا و خارج ساختن آن از منطقه، به ویژه از کشورهای همسایه تولید کنندۀ نفت.

خمینی و رژیم مذهبی با خودخواهی و جنون تلاش کردند جنگ ایران و عراق را با خیال آزادسازی بیت المقدس از طریق کربلا (با نامگذاری روز قدس) توسعه دهند. در کانون این جبهۀ ایدئولوژیک، آرزوی خمینی بسط قلمرو منطقۀ نفوذ خود در خاور نزدیک، با هدف قراردادن مردم لبنان و فلسطین، بود. ظهور حزب الله، که زاییدۀ افکار مستقیم رژیم آخوندی بود، نیز بخشی از استراتژی بزرگ تحمیل هژمونی منطقه ای زیر سلطه و امر وی بود. این برنامه، هم پیمان استراتژیک وی، حافظ اسد سوریه، را نیز شامل می شد که رژیم آخوندی با هم دستی وی هنر استخدام، فتنه انگیزی و تحریک مستقیم کشورهای همسایه را به حد اعلای خود رساند؛ که به معنای گسترش "خط دفاع خارجی" در برابر نیروهای غرب بود.

در تلاشی مستمر برای ناامید کردن امریکا و نیز فشار آوردن بر هم پیمانان منطقه ای آن، رژیم آخوندی در سه دهه حکومت خود به نحو سیستماتیکی شبه نظامی های تندرو و گروه های مختلف تروریستی را مستقیم یا غیرمستقیم در هر مکان و زمانی که خواسته است با پشتیبانی مالی مسلح نموده، و آموزش داده و در حقیقت الهام بخش آنان بوده است تا در خاورمیانه تنش ایجاد کنند و با فرمانبری خود از این رژیم، هدایت و کنترل درگیری ها در منطقه را به دست داشته باشد.

درک این نکته بسیار ضروری است که رژیم آخوندی درپی به چالش کشیدن امریکا و هم پیمانان منطقه ای آن بود (و همچنان هست) تا توجه افکار عمومی را از سیاست های شنیع خود در سرکوب مداوم و ایجاد فضای رعب و وحشت در میان هم میهنان ایرانی من منحرف کند. درحالیکه رژیم آخوندی از منابع ارزشمند ملی ما برای صدور انقلاب استفاده می کند، مردم ایران از تامین نیازهای اولیۀ خود نیز محروم مانده اند و با حرکتی پُرشتاب، استانداردهای زندگی خود را که زمانی مایۀ غبطۀ جهانیان بود از دست می دهند و تحت ظلم و ستم دائمی زندگی می کنند.

طولی نکشید که اکثر ایرانیان، شامل کسانی که به "انقلاب خمینی" باور داشته و به آن کمک کردند، نیز سرخورده شدند. مقاومت و شکل های اولیۀ مقابله با رژیم سریع و در همان شرایط جنگی آغاز شد و ایران را با از هم گسیختگی روبرو کرد. نخست،  زنان باشهامت ایران به پا خاستند  که از همان آغاز ورود این رژیم سخت ترین و خشن ترین رفتارها را تحمل کردند. امروز، این خونِ بچه های همان پدران و مادران شجاع است که بر سنگفرش خیابان های ایران جاری می شود.

در این سه دهۀ گذشته، در تلاش راسخ خود برای دستیابی به آزادی متاسفانه شاهد سرکوب، تحقیر، جنایت، شکنجه، سنگسار در ملاء عام، به دار آویختن و اعدام های بیشماری بوده ایم، که فصل همیشگی داستان خونبار این رژیم است. اما دنیا تا حد زیادی از داستان غم انگیز ما بیخبر یا نسبت به آن بی توجه بود و اغلب نمی توانست آن سوی گفتار دوگانه نمای توتالیتر آن را ببیند.

اغلب، دولت های غربی مشغول یافتن راه هایی برای تجارت و معامله با ملاهای حاکم بودند، و بنابر عادت، نقض فاحش حقوق بشر در ایران را نمی دیدند، و چشم خود را بر خشونت هایی مانند ترور مخالفان و معترضان به رژیم در کشورهای خارجی، بسته بودند.

برخلاف سکوت جهانیان در برابر سی سال ظلم و ستم این رژیم، در دهۀ ۱۹۷۰ مخالفت های سازماندهی شده ای مستقیما علیه دولت پدر من صورت می گرفت. تفاوت نمی تواند بیش از این روشن یا آزاردهنده باشد. به نظر می رسید دنیا کاملا هماهنگ و نگران مسئلۀ حقوق بشر در کشور من بود. امروز، با قبرستان های آباد سی ساله و شمار دیگری که در ایران در انتظار مرگ به سر می برند، سکوت جهانی بر این شقاوت خیرکننده در نقض حقوق بشر توسط رژیمی که خود را مذهبی می داند، حیرت آور و ناامید کننده است. برای من و بسیاری از هم میهنان من ناراحت کننده و ناامید کننده است که به این نتیجه برسیم که استانداردهای بین المللی حقوق بشر از آغاز تاسیس تنها حکومت دینی دنیا، تا این حد ساده و خفیف عمل می کند.

در ماه های اخیر، لحن دنیا شروع به تغییر کرده است، چراکه این رژیم به هیچ روی پاسخگوی قطعنامه ها و درخواست های سازمان ملل متحد نیست. به تازگی، کلینتون، وزیر امور خارجه، حقوق بشر را به عنوان یک فاکتور برانگیزاننده در تحریم های هدفمند خود علیه هشت نفر از سیاستمداران جمهوری اسلامی عنوان کرد. بحران انسانی درون ایران، با هزاران پناهندۀ سیاسی که در وضعیت نابسامانی بسر می برند، اکنون از مرزهای آن خارج شده است. این پناهندگان که تحت شکنجه های شدید در ایران بوده اند، شاهدان خوبی بر نقض حقوق بشر رژیم آخوندی هستند و رسانه ها باید صدای آنان را بشنوند.

در طول سالیان گذشته، جلسات بیشماری با سران کشورها، اعضای  برجستۀ هیئت های قانونگزار بین المللی، مانند مجلس اعیان انگلیس، کنگرۀ امریکا، و پارلمان اروپا داشته ام که در آنها نسبت به این حقیقت اجتناب ناپذیر هشدار داده ام که دیر یا زود استبداد، تندروی، نظامی گری و تروریسم رژیم آخوندی در ایران به فراسوی خاورمیانه کشیده خواهد شد. متاسفانه، تاریخ شاهد انتقال چنین ایدئولوژی هایی نه تنها به اروپا بلکه حتی به اینجا یعنی امریکا نیز بوده است. دنیا به ندرت توانسته است چنین مشکلاتی را نه فقط به صورت منطقه ای یا اختلاف بین مسلمانان ببیند. ندای "جهاد" تنها از مساجد دمشق یا بیروت برنمی خیزد. این فریادها از حومه های پاریس، لندن و مادرید نیز به گوش می رسد. به تازگی شاهد شکست توطئۀ جهاد برای انفجار بمب در میدان تایمز نیویورک بودیم و اکنون کل قارۀ اروپا در تهدید ترور قرار دارد.

و حالا می توان رکورد تازه ای به کارنامۀ رژیم خون آشام آخوندها اضافه کرد: برنامۀ هسته ای ایران.
به نظر می درسد درحالی که دنیا نسبت به نقض فاحش حقوق بشر در ایران یا صدور جنگ طلبی رژیم آخوندها در ایران بی تفاوت است، ناگهان تلاش های هسته ای ایران توجه دنیا را به خود جلب کرده است. دنیا نسبت به ترکیب مرگبار حمایت از تروریسم و سرمایگزاری نظامی ایران و انگشت این رژیم بر ماشۀ هسته ای بیدار شده است.

مسئلۀ هسته ای به اولویت درجه یک برای ارسال دیپلمات ها از پایتخت های غربی و ملل متحد تبدیل شده است. اما، من اینجا هستم تا به شما بگویم مسئلۀ هسته ای از مسائل مهم و قوی برای برانگیختن شهروندان ایرانی نیست، که فلاکت اقتصادی و شرایط حقوق بشر خود را توجیهی نیرومند برای ضدیت با رژیم آخوندی می دانند.

در آخر اینکه، برخی دولت ها موضعی سخت تر در برابر این رژیم اتخاذ کرده و اعتراضات مردم در درون و بیرون ایران را منعکس می کنند. این تغییر مثبت رویدادها در نتیجۀ شکست مفتضحانۀ انتخابات یک سال گذشتۀ ایران، امکان ظهور و بروز "جنبش سبز" را فراهم کرده است.

برای نخستین بار در سه دهۀ گذشته، دنیا نگاهی نزدیک تر و عمیق تر به ایران و ایرانیان دارد. مطبوعات و رسانه های جهان، یوتیوب و تویتر نقش بزرگی در آشکارسازی تصاویر تلاش های مردم علیه سرکوبگران دارند و جهان را از آرمان های واقعی آنان آگاه کرده اند. به طور چشمگیر و یک شبه، جهان شاهد برداشته شدن دو نقاب بود: نقاب دوگانگی گفتار رژیم اصلاح طلب جعلی؛ و نقاب ملت ایران برای رساندن فریاد اعتراض خود به جهان علیه رژیم توتالیتر و مستبد.

چه باید کرد؟
دیپلماسی با تمام تلاش های بی وقفۀ خود نتوانست این رژیم را به هیچ نحوی تغییر دهد. در عوض، این رژیم به تاکتیک های عریض و طویل خود همزمان با رسیدن به برنامۀ هسته ای ادامه می دهد. قدرت های غربی به واقع درک نمی کنند که این رژیم ضمانت بقا خود را در برابری قدرت زیر چتر هسته ای، و درنتیجه، خنثی سازی برتری قدرت های نظامی خارجی، و رسیدن به هدف تسلط بر منطقه با خلافت مدرن شیعه می داند.

برخورد یا ضربۀ نظامی به ایران فاجعه آمیز خواهد بود. بارها مخالفت شدید خود را با برخورد نظامی به دلیل دورنمای ژرف جنگ و ویرانی کشور بیان داشته ام، من باور دارم که چنین حملاتی بر برنامۀ بخوبی تثبیت شدۀ هسته ای ایران نه تنها بی اثر خواهد بود بلکه مهم تر از آن، شانس حل مسالمت آمیز وضعیت سیاسی ایران را ازبین خواهد برد. این کار، دموکراسی در ایران را ریشه کن کرده و تلفات جانی و مالی سنگین تری را به ایرانیان و منطقه تحمیل خواهد کرد.

تحریم ها به تنهایی نمی توانند نتجیه بخش باشند. اگرچه تاحدی و در کوتاه مدت اثربخش هستند، من عقیده ندارم که تحریم های اقتصادی به عنوان یک سیاست اقتصادی یک جانبه در درازمدت به نتیجۀ مطلوبی برسد، به ویژه تا هنگامی که وضعیت سیاسی به همین گونه غالب است.

پس اگر دیپلماسی، اقدام نظامی یا تحریم ها نه، چه انتخاب دیگری باقی می ماند؟ ما باید سطح فشار داخلی را بر رژیم افزایش دهیم. تمام پیکان ها به آنچه که در این چند ساله مرتبا بحث آنرا کرده ام اشاره می کنند: توانمندسازی جامعه

فقط با توانمندسازی مردم ایران است که می توانیم به روند کمتر زیانبار و بیشتر قانونمند تغییر سیاسی در ایران امید داشته باشیم. به همین دلیل است که چنین تعهد و ویژگی برای یک کمپین مقاومت و نافرمانی مدنی بدون خشونت قائل هستم: تاریخ نشان می دهد که هیچ قدرتی بالاتر از نیروی مردم مصمم و متعهد نیست. همان گونه که تاکنون نشان داده اند، مردم ایران توانایی، خواست و شهامت اداره کردن این قدرت را دارند به ویژه اگر جامعۀ جهانی در هر سطح، هر حرکت و هر فرصتی از آنان پشتیبانی کند.

از ماه ژوئن  ۲۰۰۹ تا کنون، شاهد تاثیرات نیرومند یک حرکت دموکراسی خواهانه در کل کشور بوده ایم. همۀ اینها بدون رهبری، ساختار، یا کمک جامعۀ جهانی صورت گرفت، فقط از طریق رسانه های اجتماعی، تلفن های موبایل و گفتار دهان به دهان انجام شد. تصور کنید چه خواهد شد اگر دنیا بر کمک به زنان و مردان شجاعی تمرکز کند که خواهان حقوق خود در خیابان های ایران بوده اند. الان زمان دخالت دادن- نه رژیم بلکه مردم ایران- و نیز تقویت حرکت مردم با دادن ابزارهای ارتباطی و سازماندهی بهتر فرا رسیده است.

این موضعی عاقلانه تر خواهد بود که با رژیمی که محکوم به سرنگونی است همراه نشوید، در عوض با خواست های مخالفان و معترضان همراه باشیم.

خانم ها و آقایان،
زمان حساسی است، ساعت تیک تاک می کند و پنجرۀ ما بسته می شود. دیپلماسی نمی تواند بی انتها باشد. باید از جنگ پرهیز کرد. تسلیم و سرسپردگی غیرقابل تامل است. فقط یک راه حل واقعی وجود دارد: اکنون زمان آن فرا رسیده است که دنیا روی مردم ایران سرمایه گذاری کند. تغییر از درون، و به دست مردم ایران، تنها راه قانونی و کم هزینه ترین راه حل است. می دانم که هم میهنان من با عشق و شور، حس وظیفه شناسی، و ایثار هرکاری می توانند انجام می دهند. به خواسته های آنان توجه کنید، و بگذارید بدانند که تنها نیستند. از شما دانشجویان دانشگاه جان هاپکینز می خواهم سطح آگاهی را در این دانشگاه افزایش داده و به دیگر جنبش های دانشجویی جهان که نقض حقوق بشر و عدم وجود آزادی در ایران را به گوش جهانیان می رسانند، بپیوندید. از استادان و رسانه ها تقاضا می کنم، دربارۀ حکومت فاجعه بار این رژیم و فریادهای آزادی طلبی شهروندان ما و جامعۀ مدنی ما بنویسید. حقایق زیادی وجود دارد. اگر همۀ ما صداها و تلاش هایمان را متحد و یکپارچه کنیم، روزی ایران- و امیدوارم خیلی زود- از این سفر تاریک باز خواهد گشت و به نور و روشنایی خواهد رسید.

متشکرم

No comments:

Post a Comment