براي طي مسافتي مجبور شدم سوار اتوبوس توپخانه- انقلاب شوم. پيرمرد جاافتاده اي معركه گرفته بود و با صداي خوش مي خواند. او كه مقابلش يك آقاي روحاني نشسته بود خطاب به مسافرين ادامه داد: براي شما عاشقان اهل ادب مي خوانم، نه براي آناني كه داستان غم روايت مي كنند، از دل و دنيا شكايت مي كنند، راه و چاه خويش را گم كرده اند، ديگران را هم هدايت مي كنند! قبل از شروع ترانه آن را معرفي مي كرد: شعر از حافظ، در دستگاه شور و بازخواني ترانه اكبر گلپا.
من ار بینوائی نیم روی زرد غم بینوایان رخم زرد کرد
ReplyDelete