Sunday 20 March 2011

رضا خان «افسري» که از نو بايد شناخت. مقاله اي از آقاي شهرام همايون

شايد اين نظر بي رحمانه اي باشد که ملت ما در طول تاريخ ، با خدمتگذاران خود به

نيکي «تا» نکرده است و اگر بسياري از آنان را به باد فحش و ناسزا نگرفته باشيم
يا درباره شان سکوت کرده ايم و يا به غلط درباره ي آنان قضاوت کرده ايم.
از ابومسلم گرفته تا بابک خرمدين و از آريوبرزن تا رضا خان، که سخن گفتن درباره
ي هريک از اين ميهن دوستان فرصت مستقلي مي خواهد اما در مورد «رضا خان»: افسري
که از درجه قزاقي تا پادشاهي طي کرد بيش از همه بي انصافي کرده و همه کارهاي او
را به باد انتقاد گرفته ايم. و عجيب اينکه بيش از همه تأکيد کرده ايم پادشاهي
که:
راه آهن ساخت، دانشگاه ساخت، اولين دانشجويان را براي ادامه تحصيل به خارج از
کشور فرستاد، جاده ساخت، مدرسه ساخت، سازمان هاي اداري را بنا نهاد، مملکت را
يک پارچه کرد. ارتش نوين را پايه گذاري کرد، حق حيات اجتماعي زنان را به رسميت
شناخت، دادگستري را جايگزين عدليه کرد، روحانيت را از کار اجرايي مملکت برحذر
داشت و به کار خدا فرستاد و همه و همه اين اقدامات را تنها طي 16 سال – فقط 16
سال را انجام داد – او را «دست نشانده انگليس» و عجيب تر اينکه معتقديم اين
«دست نشانده انگليس» توسط انگليسي ها به تبعيد فرستاده شد!؟
مي گوييم: «آيرون سايد» انگليسي او را به قدرت رسانيد! اما نمي پرسيم چگونه اين
«دست نشانده» توسط همان انگليسيا در زمان سلطنت فرزندش او را به تبعيد فرستادند
و حتي فرزندش (پادشاه ايران) اجازه نمي يابد که او را به ايران بازگرداند!
اين مرد ميهن دوست را به سختي مورد انتقاد قرار مي دهيم که «ديکتاتور» بوده است
و حال آنکه سخني و حرفي از اين مهم به ميان نمي آوريم که مگر تا پيش از او کشور
چگونه اداره مي شده است؟ آيا «رضا خان ديکتاتور» جانشين يک سلطان دموکرات شده
است؟
آيا جز مجلس اول و تا حدودي مجلس دوم ، مگر ما «مجلس مردمي» داشته ايم که در
دوره ي «رضا خان قلدر» هم دوره ها ي مجلس فرمايشي مي دانيم؟! از خود نمي پرسيم
چرا به اين «دست نشانده ي انگليسي ها» پس از سقوط حتي اجازه نمي دهند که ساکن
کشور انگليس يا سرزميني خوش آب و هوا شود و بايد که به آفريقاي جنوبي برود و
حتي اين بي رحمي را تا آنجايي ادامه مي دهيم که هر خدمت او را برابر با خيانتي
نابخشودني مي دانيم!
وقيحانه در واگن هاي راه آهن مي نشينيم و به زيارت امام رضا! مي رويم و مي
گوييم که: رضا خان راه آهن را چندين سال قبل از جنگ جهاني دوم به دستور انگليسا
ساخت تا آنها بتوانند وقتي هيتلر در آلمان به قدرت رسيد و جنگي به راه انداخت و
به شوروي حمله کرد- آن وقت اسلحه هاي خود را از جنوب به شمال کشور و به دست روس
ها برسانند!
خوب مردي که راه آهن ساخت، دانشگاه ساخت، جاده ساخت و ... ... خائن!
پس بفرمائيد ملاک خدمت چيست؟ خادمان چه کساني هستند و با چه کارنامه اي؟
ما بايد به فرزندانمان چه نمونه اي را ارائه بدهيم که الگوي آنان باشد؟
البته غير از خودمان که جز نشستن و ليچار گفتنن براي اين و آن، غرغر کردن،
دشنام به زمين و زمان دادن که ظاهراً «ملاک قهرماني» در بين ملت ما، همين ها
هست و بس!
شهرام همايون ـ روزنامه نگار



چاپ شده در هفته نامه فردوسي امروز

2 comments:

  1. من دیدی مذهبی دارم ولی دین را از سیاست جدا دانسته و از پادشاهی هم خوشم نمی آید چون از آقا بالا سر بدم میاد اما، رضا شاه را بسیار دوست دارم چون کاری که او برای ایران کرد تا هزار سال دیگر کسی نخواهد کرد. اقوام من و پدر بزرگهایم که زمان او را درک کردند و از لحاظ بینش مذهبی مخالف او بودند به میهن پرستی و اقتدار او ایمان داشتند. روحش شاد.

    ReplyDelete
  2. رضا شاه مرد بزرگی‌ بود، شاید موثر‌ترین سیاست مدار چند قرن اخیر ایران. در بزرگیش همین بس که جمهوری اسلامی غیر از فحش چیزی در موردش نگفته ولی‌ آدمهای جمهوری اسلامی وقتی‌ میخوان رای بگیرن میگن ما رضاخان اسلامی هستیم. البته شاید بهتر یا هوشمندانه تر از این می‌تونست کار بکنه. مسلما اگر فرزندش رو بهتر تربیت کرده بود ما الان وضع بهتری داشتیم.

    ReplyDelete