شعری از اسکندر ختلانی در خون من غرور نیاکان نهفته است
در خون من غرور نیاکان نهفته است /خشم و ستیز رستم دستان نهفته است/ در تنگنای سینهٔ حسرت کشیده ام /گهوارهٔ بصیرت مردان نهفته است/ خاک مرا جزیرهٔ خشکی کمان مبر /دریای بی کران و خروشان نهفته است/ خالی دل مرا تو ز تاب و توان مدان/شیر ژیان میان نیستان نهفته است/ پنداشتی که ریشهٔ پیوند من گسست /در سینه ام هزار خراسان نهفه است
No comments:
Post a Comment